خـــدایـا دیدے ؟؟؟ زخــــــــ ــــــــــم
نظرات شما عزیزان:
ڪُلـے بـاراטּ فرسـتـادے
تـا ایـن لـڪہ ها را از دلـم بشــویـــے
مـטּ ڪہ گفتـہ بودم لڪـہ نیسـت
زخــم اسـت
نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت…
گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند… شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد!
گفتم:… به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟
گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم، روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟
شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت: آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت، تا کجا میتواند فرا رود، و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که : همانا تو خود پدر منی ....!!!
پیش منم بیا داداش گلم
پستای جدیدت قشنگ بودن
البته من پست جدید ندارما شرمنده
آپم
منتظرتم
آپم,منتظر حضور گرمتم امیرحسین جون[گل]
اومدم تو نظر هم بهت گفتم
اسم وبت نیومد تو لینکام.
وب زیبایی داری
خط هم کپی شده داشتمش نوشتم.
و راستش حوصله اینکه ی وب دیه بزنم ندارم اره مشخصه که خیلی پیشرفته تر از بلوگفاس...ممنونم از راهنماییت
طراحے: امیرحسین |